محمدمتینمحمدمتین، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 13 روز سن داره

قند عسل مامان و بابا

نوروز 95

1395/1/18 14:57
نویسنده : مامان
161 بازدید
اشتراک گذاری

سال نو مبارک

عزیز دل مامان نوروز امسال هفتمین سالی است که در کنار ما هستی و به زندگی من و بابا رنگ و بوی خاصی دادی، پسر گلم، امسال بهتر از سالهای قبل نوروز رو درک میکرد و پا به پای مامان و باباش تو همه کارها کمک میکرد، از خرید عید تا چیدن سفره هفسین و مخصوصا خریدن ماهی سر سفره که از اول اسفند میخواستی بخری، دائما از مامان و بابا سوال میپرسیدی که عید کی میشه، هفته سوم اسفند ماه تو مدرستون یه جشن بمناسبت عید نوروز گرفته بودن که از ما خواستن که با بابا بیام جشن مدرستون و هنرنمایی گل پسرمون و ببینیم، ولی چون بابا کار داشت گفت نمیتونم بیام برای همین مامانی و بابایی و دعوت کردی که بیان، روز جشنت مامانی و بابایی اومدن خاله سمیه و امیرمهدی هم بودن، برای همین مامانی با امیرمهدی به جشن اومدن چون بیشتر از دونفر نمیذاشتن بیان، لحظه شروع جشن دیدیم بابا مجید هم با عجله خودش به جشنت رسوند، متین من هم تو همه گروه های شعر و سرود و... اومد و هنرنمایی کرد یه نمایش داشتید که نقش مرد گیلانی رو بازی میکردی، خیلی قشنگ نقشتو بازی کردی در اخر که نقشت تموم شد، انقدر محو تماشای مامانی شده بودی که داشت تشویقت میکرد که یادت رفت صحنه رو ترک کنی، همه کلی خنده شون گرفت ، قربون اون شکل ماهت بشم که مثل ماه میدرخشیدی.

سفره هفسین و تخم رنگی و ... به کمک مامان شب عید چیدی کلی ذوق داشتی، برای سال تحویل هم یک ساعت زودتر بیدار شده بودی و لباس نو تنت کردی سر میز نشسته بودی که سال تحویل بشه، وقتی سال تحویل شد تندی گفتی عیدی من کو، بابا هم از لای قران بهت عیدی داد.

عید امسال بابا مجید ماشین و فروخته بود و ماشین نداشتیم، فکر میکردم نتونیم جایی بریم، ولی انقدر درگیر دید و بازدید شدیم که نفهمیدیم چطوری تعطیلات تموم شد، یکی از روزهایی که بهت خیلی خوش گذشته بود روزی بود که با عموحمید و عمومهرداد رفتیم تهران ، اونم با مترو کلی حال کردی، شب هم خونه عمو علی موندیم که کلی با پسرعموها آتیش سوزوندی.

برای سیزدهم فروردین هم چون هوا بارونی بود، فقط با عمو حمید اینا رفتیم سر خیابون و پیتزا خوردیم، برای شب هم مامانی اینا که خاله رویا رو برده بودن دکتر ، سر راهشون اومدن به ما سر زدن، موقع رفتن انقدر بهونه گرفتی که ما رو مجبور کردی با اونا بریم خونشون و شب بخوابیم ، صبح چهاردهم که بابا تعطیل بود تو هم مدرسه نرفتی و بعد از خوردن صبحانه برگشتیم خونه.

این بود تعطیلات نوروز 95 که تعطیلات خوبی بود و خوش گذشت.

ایشالله امسال برای همه، مخصوصا گل پسر مامان سالی پر از شادی و خنده و سلامتی باشه. آمین

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)