محمدمتینمحمدمتین، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 6 روز سن داره

قند عسل مامان و بابا

رمضان

رمضان بر کام تمام مسلمین مبارک باد. توشه تقوا برچینیم از این خان الهی که گستردگی اش تا هفت خوان پهن است و سعادت برچینیدنش فراهم. خدایا دوری از این خوان نعمت چه سخت گذشت و شیرینی حلاوتش چه گوارا! متین عسل مامان تو این ماه رمضان خیلی کنجکاوی میکنی دائما از مامان و بابا سوال می پرسی که چرا غذا نمی خورید، اگر هم در حال خوردن چیزی باشی میایی بزور میذاری دهن من که من هم بخورم وقتی هم بهت میگم روزه ام میگی من هم روزه دارم، میگم باشه میری تو یخچال و دنبال روزه می گردی عزیز دلم خلاصه اینکه دوبار هم سحر از خواب بیدار شدی یه کیفی هم کردی نشستی با ما سحری خوردی بعد هم نمازت خوندی و با هزار تا زحمت تو رو خواب کردیم . تو این ماه هم یکسره مهمون...
30 تير 1392

بدون عنوان

وقتی شانه های کوچکت پناهگاه استوار  روح پریشانم می شود، لذت  لمس پیکر معصموم تر از باران توست که مرا وادار به دوست داشتن می کند وقتی دستان کوچک فرشته گونه ات را بر صورت خراشیده ام می کشی شرمسار می شوم که تو پاداش کدامین عبادت بجای نا ورده ام هستی، اینگونه خوب پاک و بزرگ.             قندعسلم سه ماه دیگه چهار سالش تمام میشه امیدوارم همیشه خنده رو لبات باشه این عکسی که برات گذاشتم زمانی که من و بابات زور کردی که حتما بریم دریا، انقدرگفتی که ما را مجبور کردی حداقل تا سدکرج بریم و یکمی آروم بشی، قربون پسرم بشم که به همون هم قانع بود و کلی ذوق کرد به جاش هر وقت فرصت کردیم حتم...
5 تير 1392

زیباترین سفر زندگیت

محمدمتین عزیزم به دنیائی که سرشار از زیبایی و خوبیست خوش آمدی عزیزم ، بله دنیا سرشار از زیبائی است فقط کافیست چشمانمان را باز کنیم ، هر قدم که بر میداریم نشان از وجود خالق مهربان است ، پروردگاری که من و پدرت را از داشتن تو محروم نکرد و زیباترین زیبائی زندگی را به زیباترین شکل ممکن به ما داد و ما تنها میتوانیم بگوئیم که سپاسگذاریم . . . متین من، مي‌نويسم تا بداني آن زماني كه خالصانه گونه‌هايم را غرق بوسه ميكني تمام لذت دنيا يکجا نصيب من مي‌شود بزرگ مرد كوچكم، بخوان و بدان كه تا هميشه از ‌آن مني و قلب من در هر زمان براي تو در سينه میتپد .  متین عزیزتر از جانم در حالی شروع به نوشتن خاطرات قش...
17 خرداد 1392

سالگرد ازداوج

  سلام دوستای گلم خوب هستید طاعات و عباداتتون قبول درگاه حق امروز 21/06/88 چهارمين  سالگرد زندگی مشترکمون هستش خیلی زود گذشت ، امشب می خوام اگه بشه من و قندعسلم و بابایی مهربونش سه تایی جشن بگیرم، امسال با سالهای قبل خیلی فرق می کنه چون که  امسال قندعسلم این روز رو برامون شیرین تر کرده و حسابی تو دل مامانش شادی میکنه، خدایا شکرت، شکرت به خاطر همه چیز این زندگی قشنگم، همسرم مهربونم و  قندعسلم هزار مرتبه شکرت امروز آخرین روز کاری من هستش، یک ماه زودتر می رم استراحت کنم که قندعسلم سر وقت خودش و به موقع بپره بغل مامان و بابایش ، خیلی خستم، احساس می کنم تا این مدت طی بشه، طاقتم تموم می شه. خدایا مهربونم خودت به من و نی نی نازم کمک کن...
11 خرداد 1392

مسمومیت بارداری (پره اکلامپسی)

سلام قند عسل مامان و بابا، خوبی عزیز دلم حدود دو هفته هستش که برای عزیز دلم چیزی ننوشتم، آخه توی این مدت حسابی اوضاع فیزیکیم ریخته بهم دچار مسمومیت بارداری (پری اکلامپسی) شدم، فقط خدا خدا می کنم این یک هفته هم تموم بشه و قندعسلم بدون هیچ مشکلی بپره بغل مامان و بابایش بهتره یکمی از مسمومیت بارداری(پری اکلامپسی) براتون بگم: این یه نوع عارضه خاص و پیچیده ایه که در بعضی خانمهای باردار مخصوصا تو ماههای آخر ایجاد میشه و علائم اون افزایش فشار خون و همچنین دفع پروتئین در ادراره. علائم دیگری هم مثل تحریک پذیری ، تورم پاها و تاری دید هم داره. خلاصه اینکه اگه زود بدادش نرسین برای شما و جنین میتونه مشکلات جدی رو ایجاد بکنه. در نوع حادش لازمه که آ...
11 خرداد 1392

میلاد

چه لطيف است حس آغازي دوباره، و چه زيباست رسيدن به روز زيباي آغاز تنفس... و چه اندازه عجيب است ، روز ابتداي بودن! و چه اندازه شيرين است امروز... روز ميلاد... روز تو! روزي که تو آغاز شدي! تولدت مبارک دوستان خوبم بلاخره قاصدک خوش خبر در صبح روز جمعه ۲۴ مهرماه ۱۳۸۸ از راه رسید و مژده رسیدن قند عسل مامان و بابایی رو داد. قند عسلی که پیش بینی می شد نوید آبان باشه اما نوید مهر شد و با حضورش چشمان منتظر و قلبهای متلاطم مون رو پر از مهر و امید نمود. خدایا همه کوچولوهای ناز و مهربون رو در پناه خودت قرار بده. آمین ...
11 خرداد 1392

عكس ني ني

  اينم دوتا عكس از ني ني گلمون از طریق یه سایت دیگه عکس با کیفیت رو جایگزین کردم.   ...
11 خرداد 1392

عید غدیر مبارک

سلام به همه دوستان عزیز و مامانهای گل از این که برام نظرات قشنگتون و گذاشتید ممنون هستم ، سعی می کنم یکی دیگه از عکسهای قندعسلم براتون بذارم. قندعسل مامانی و بابایی امروز 50 روزه شده و دیگه داره برای خودش مردی می شه ، حسابی به قان و قون افتاده وقتی باهاش حرف می زنی جوابتو می ده . بابایش هم از ذوق گل پسرش صبحها دیر سرکار می ره و ظهرا هم زود می یاد . آخه این وروجک ما شب زنده داره ، شبا حدودا” تا ساعت 5/3 بیداره و به خودش می پیچه ، مامان فداش بشه که اینقدر دل درد داره، مثل مار فقط غلط می خوره ، خدا کنه زودتر کوچولوم چهار ماهه بشه و از این دل درداش راحت بشه. راستی عید غدیر هم به همتون تبریک می گم ، امیدوارم به مبارکی این روز عزیز خدا ه...
11 خرداد 1392