محمدمتینمحمدمتین، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 7 روز سن داره

قند عسل مامان و بابا

جشن تولد وبلاگی

حالا نوبت شادی دلقک ها شروع کنید برای تولد متین جشن می گیریم حالا نوبت کیکه دسرهای خوشمزه به به     حالا نوبت کادو     امیدوارم به محمدمتینم و کوچولو های خوشگل خوش گذشته باشه، بای بای. بازم به من سر بزنید.   ...
25 مهر 1392

تولدت مبارک

عزیز دل مامان امروز 24 مهر روز تولدت هستش، قندعسلم چهار ساله شده، عزیزم امسال سالروز تولدت مصادف با عیدقربان شده امروز هم رفتیم یه بع بعی خوشگل قربونی کردیم دیشب هم خونه مامانیت یه تولد کوچلو برات گرفتیم چون بابا مجیدت عموش فوت کرده بود نتونستیم برات تولد مفصل بگیریم ولی همین هم خیلی خوش گذشت با خاله هات و داییت و مامانی و بابایت و کلی هدیه قشنگ. این دوتا از عکسهای قشنگت   ...
24 مهر 1392

تعطیلات تابستانی متین

متین عزیزم بعد از عید فطر بابا مجیدت دو هفته تعطیلات تابستونی داشت، تصمیم گرفتیم که هفته اول چون خیلی جاده ها شلوغ بود، جایی نریم بجاش هر روز برای تو یه برنامه داشتم، روز اول خونه مامانی رفتیم و روز دوم خونه مامان معصوم و روز سوم شهربازی سر خیابون روز چهارم خونه عمو مهرداد و روز پنجم رفتن به بازار  برای خرید  و روز ششم هم جمع آوری وسایل چون قرار بود با عمو حمید و عمو مهردادت بریم شمال ، فردای روزی که حرکت کردیم آویشه هم اضافه شد توی اتوبان فهمیدم که بابات اینا برنامه ریزی کردن که برن اردبیل تازه تو راه به من گفتن، من هم که چیزی زیادی برای این سفر طولانی همرام نبود. خلاصه اینکه چون عادت به ریز توضیح دادن سفرنامون ندارم اینکه یک شب آ...
4 شهريور 1392

رمضان

رمضان بر کام تمام مسلمین مبارک باد. توشه تقوا برچینیم از این خان الهی که گستردگی اش تا هفت خوان پهن است و سعادت برچینیدنش فراهم. خدایا دوری از این خوان نعمت چه سخت گذشت و شیرینی حلاوتش چه گوارا! متین عسل مامان تو این ماه رمضان خیلی کنجکاوی میکنی دائما از مامان و بابا سوال می پرسی که چرا غذا نمی خورید، اگر هم در حال خوردن چیزی باشی میایی بزور میذاری دهن من که من هم بخورم وقتی هم بهت میگم روزه ام میگی من هم روزه دارم، میگم باشه میری تو یخچال و دنبال روزه می گردی عزیز دلم خلاصه اینکه دوبار هم سحر از خواب بیدار شدی یه کیفی هم کردی نشستی با ما سحری خوردی بعد هم نمازت خوندی و با هزار تا زحمت تو رو خواب کردیم . تو این ماه هم یکسره مهمون...
30 تير 1392

بدون عنوان

وقتی شانه های کوچکت پناهگاه استوار  روح پریشانم می شود، لذت  لمس پیکر معصموم تر از باران توست که مرا وادار به دوست داشتن می کند وقتی دستان کوچک فرشته گونه ات را بر صورت خراشیده ام می کشی شرمسار می شوم که تو پاداش کدامین عبادت بجای نا ورده ام هستی، اینگونه خوب پاک و بزرگ.             قندعسلم سه ماه دیگه چهار سالش تمام میشه امیدوارم همیشه خنده رو لبات باشه این عکسی که برات گذاشتم زمانی که من و بابات زور کردی که حتما بریم دریا، انقدرگفتی که ما را مجبور کردی حداقل تا سدکرج بریم و یکمی آروم بشی، قربون پسرم بشم که به همون هم قانع بود و کلی ذوق کرد به جاش هر وقت فرصت کردیم حتم...
5 تير 1392

زیباترین سفر زندگیت

محمدمتین عزیزم به دنیائی که سرشار از زیبایی و خوبیست خوش آمدی عزیزم ، بله دنیا سرشار از زیبائی است فقط کافیست چشمانمان را باز کنیم ، هر قدم که بر میداریم نشان از وجود خالق مهربان است ، پروردگاری که من و پدرت را از داشتن تو محروم نکرد و زیباترین زیبائی زندگی را به زیباترین شکل ممکن به ما داد و ما تنها میتوانیم بگوئیم که سپاسگذاریم . . . متین من، مي‌نويسم تا بداني آن زماني كه خالصانه گونه‌هايم را غرق بوسه ميكني تمام لذت دنيا يکجا نصيب من مي‌شود بزرگ مرد كوچكم، بخوان و بدان كه تا هميشه از ‌آن مني و قلب من در هر زمان براي تو در سينه میتپد .  متین عزیزتر از جانم در حالی شروع به نوشتن خاطرات قش...
17 خرداد 1392

سالگرد ازداوج

  سلام دوستای گلم خوب هستید طاعات و عباداتتون قبول درگاه حق امروز 21/06/88 چهارمين  سالگرد زندگی مشترکمون هستش خیلی زود گذشت ، امشب می خوام اگه بشه من و قندعسلم و بابایی مهربونش سه تایی جشن بگیرم، امسال با سالهای قبل خیلی فرق می کنه چون که  امسال قندعسلم این روز رو برامون شیرین تر کرده و حسابی تو دل مامانش شادی میکنه، خدایا شکرت، شکرت به خاطر همه چیز این زندگی قشنگم، همسرم مهربونم و  قندعسلم هزار مرتبه شکرت امروز آخرین روز کاری من هستش، یک ماه زودتر می رم استراحت کنم که قندعسلم سر وقت خودش و به موقع بپره بغل مامان و بابایش ، خیلی خستم، احساس می کنم تا این مدت طی بشه، طاقتم تموم می شه. خدایا مهربونم خودت به من و نی نی نازم کمک کن...
11 خرداد 1392