محمدمتینمحمدمتین، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 8 روز سن داره

قند عسل مامان و بابا

نوروز 94

سال نو مبارک امسال ششمین سالی که قند عسل مامان و بابا نوروز و جشن میگیره، عزیز دلم دوست دارم وقتی بزرگ شدی همیشه شور و شعف به نوروز مثل کودکیت باشه، همیشه از ته دل خوشحال باشی آرزوهات همیشه بهت نزدیک و دستیافتنی باشن، همیشه مثل دوران کودکیت هر چی از بابا و مامان خواستی بتونن برآورده کنن. عزیز دلم یک هفته به سال نو کنسرت میان ترم فلوت داشتی، طبق معمول قندعسلم مثل یه تک ستاره درخشید، مامان و آویشه هم اومده بودن تو رو تشویق میکردن که یکدفعه بابا مجیدت هم از سر کارش مرخصی گرفت اومد با اومدش دنیا را بهت دادن یه کادو خیلی خیلی بزرگ هم برات آورده بود که دل تو دلت نبود ببینی توش چیه، بعد از کنسرت هم هر روزی که به سال نو نزدیک می شدیم برای تو ع...
12 فروردين 1394

متین و کلاس موسیقی

متین مامان حدود یک سال و نیم که به کلاس موسیقی میره، خیلی هم ماشالله علاقه نشون داده، یک سال اول بلز میزد و خیلی خوب یاد گرفت و دوتا کنسرت هم تو آموزشگاهشون برای والدین گذاشتن متین مامان هم با دوستاش برامون هنرنمایی کرد، از مهر امسال هم داره دوره های فلوت و میگذرونه کمی سختر از بلز هست ولی گل پسرم به خوبی یاد گرفته، آخر این ماه کنسرت فلوت داره خلاصه اینکه پسر مامان کل هفته رو لحظه شماری میکنه که شنبه که شد بره پیش دوستاش با هم فلوت بزنن. عزیز دل مامان ایشالله تو تمام مراحل زندگیت موفق باشی. ...
7 آذر 1393

محرم 93

ارباب صدای قدمت می آید / هنگامه اوج ماتمت می آید ما در تب و تاب غم تو می سوزیم/ یک روز دیگر محرمت می آید عزیز دل مامان باز محرم شد، تو کم کم معنی محرم رو بهتر می فهمی، دیشب شب تاسوعا پا به پای هیئت می رفتی و با اون دستای کوچلوت زنجیر می زدی تا آخرش هم عزاداری کردی و خسته نشدی خدا پشت و پناهت باشه عزیزم ، امروز هم صبح رفتیم خونه مامانی مثل هرسال حلیم نذر داشتن، رفتیم نذری گرفتیم و برگشتیم تا شب بابا مجیدت به هیئت برسه چون وقتی می خونه تو هیئت تو از همه بیشتر حال می کنی و میری پیشش یه لحظه ولش نمی کنی پا به پای بابات قدم بر میداری و زنجیر میزمی قربونت بشم من. اینم چندتا از عکسهای متین در ایام محرم ...
12 آبان 1393

تولد پنچ سالگیت مبارک

بهترین آهنگ زندگی من تپش قلب توست، و قشنگ ترین روزم روز شکفتنت، عزیز دلم تولدت مبارک قندعسلم مامان، امسال بابا و مامان میخواستن یه تولد سه نفره بگیرن و مثل همیشه خونه مامانی یه کیک بخریم پیش خاله ها و دایی عزیزت یه تولد کوچولو بگیریم اما روز تولدت دوستای مامان اومدن خونه ما و چون همشون مثل تو یه کوچولوی خوشگل داشتن یه کیک هم گرفتیم بعد یه جشن تولد برات گرفتیم کلی با دوستات سروین و طاها حال کردی، البته معین هم اومد برات یه اتوبوس خرید که دوسش داشتی کلی جیغ و دست زدیم هم به تو خوش گذشت هم به مامان و باباها، خلاصه اینکه گل پسرم فردا تولدت هم شب رفتیم خونه عشقت یعنی مامانیت اونجا هم یه کیک بردیم و مانی و امیر مهدی هم بودند بازم کلی جیغ و دست ...
27 مهر 1393

تعطیلات تابستانی متین 93

عزیز دل مامان تعطیلات تابستونی امسال خیلی بهت خوش گذشت، چون برای اولین بار یه سفر به مشهد داشتی که خیلی هم دوست داشتی بری به این سفر بابا مجید هم بهت حال داد و با هر چی دوست داشتی بردت، خیلی دوست داشتی سوار قطار بشی برای همین راه رفت و با قطار رفتی و راه برگشت هم هوایی برگشتی تو هر دو راه خیلی آتیش سوزوندی مخصوصا این که همسفرت هم معین بود با هم آتیش سوزوندیت دائما دعوا می کردید و به دقیقه نمی رسید که با هم دوست می شدید، یه ساک هم ماشینا تو رو با خودمودن بردیم، تو این سفر خونه پسر دایی بابا مجیدت دعوت بودیم پسردایی مهدی هم کلی باهاتون بازی میکرد و جاهایی که دوست داشتیت می بردمون خلاصه چون اولین سفر به مشهد داشتی می گفتن هر حاجتی داشته باشی بر...
11 شهريور 1393

اولین سفر در سال 93

قندعسل مامان پارسال روز زن مکه بود امسال هم قسمت شد که روز زن یه سفر به قم بره، یک شنبه صبح مامانی زنگ زد که دارن میرن قم اگه میخواهید شما هم بیایید متین مامان هم فکر کرد مامانش داره میره مشهد هی پشت سرهم میگفت بریم مشهد بریم مشهد ما هم راهی کرد و رفتیم البته بابا مجیدش سرکار بود و همراه ما نیومد ماهم با دایی مهدی و مامانی اینا رفتیم، خلاصه اولین سفر متین به قم بود و خوش گذشت قندعسل مامان وقتی وارد ورودی حرم رسید کفش هاشو درآورد و پابرهنه رفت، فکر کرده بود اونجا هم خونه خداست که از همون اول باید کفشاش در بیاره، سر این موضوع کلی خندیدیم بعدش رفتیم جمکران اونجا که رسیدم کلی شیطنت و بازیگوشی با مانی جون کردن که دیگه موقع برگشت از خستگی خوابشون ...
4 ارديبهشت 1393

سیزده بدر 93

سیزده بدر همه دوستان بخیر  امسال سیزده بدر طبق معمول برنامه ریزی خاصی نداشتیم و ساعت 10 صبح بود که خاله رویا زنگ زد و گفت که ما اومدیم بیرون شما هم بیایید. متین مامان هم با شنیدن این حرف کلی شیرین زبونی کرد تا اینکه حاضر شدیم با هم رفتیم پیش مامانی و بابایی، خاله ها و دایی مهدیش که خیلی هم خوش گذشت مخصوصا به متین که حسابی بدو بدو کرد خودش خیس آب کرد خاله رویا هم سه تا جوجه رنگی برای این سه تا وروجک خریده بود که متین و مانی این جوجه های بیچاره رو اونقدر دستمالی کردن که اگه نمیرن شانس اوردن، برای نهار هم جوجه زدیم و بعد هم آش ذغالی و.. خلاصه سیزده خوبی بود شب هم یه سر رفتیم خونه مامان معصومش با پسرعموش عماد کلی بازی کرد و شام هم اونجا ب...
14 فروردين 1393

سال نو مبارک

خدایا تورا سپاس میگویم برای تمام روزهای آفتابی و برای تمام روزهای غمگین و دلگیر و بارانی ...... خدایا بابت تمام لحظه های شاد زندگی ام ..... برای خنده هایم خوشی هایم ...... و بهانه هایم برای گریستن ....... تو را سپاس می گویم خداوند مهر و ماه .... خداوند رحمان و رحیم ... برای تمام لبخند های محبت و امید بخش دوستان و برای دست های یاری رسان در وقت نیاز ....... برای تمام زیبایی ها ..... برای وچود گلها ..... ستارگان و ماه و خورشید که هستن تا ما باشیم ....... خدایا در این روزهای آغازین سال نو از تو میخواهم آنقدر ایمان به من عطا کنی تا هر آنچه در این سال بر سر راهم قرار میدهی ...... با امید و شجاعت بپذیرم و نومید نشوم ..... ...
11 فروردين 1393

متین و کلاس موسیقی

متین عزیزم بعد از تولد 4 سالگیت مامان و بابات تصمیم گرفتند که تو رو تو کلاس موسیقی کودک ثبت نام کنند تا هم سرگرم بشی و هم برای رفتن به مدرسه و ارتباط برقرار کردن با دیگران را بهتر یاد بگیری، عزیز دلم از مهر امسال تا الان که 21 دی ماه هستش تو الان حدود 3 ماه هستش که داری میری سرکلاس. قربونش برم که خیلی خوب همه نت ها را یاد گرفت و خودش با بلزش آهنگ می زنه ، قند عسلم مربیت که به بهناز جون معروفه گفته که دو هفته دیگه می خواد برای شما کنسرت بزاره و متین مامان هم با دوستاش قراره اونجا هنرنمایی کنه. ازت می خواهم کلی عکس بندازم که  وقتی بزرگ شدی حالشو ببری چندتاش هم حتما تو وبلاگت میذارم . امروز هم از کلاس که اومدیم برف میومد که خیلی حال...
21 دی 1392